Tahrirkadeصادقی
دنبال نکردن
گوهر دشتی.تجزیه آهستهگوهر دشتی.تجزیه آهستهگوهر دشتی.تجزیه آهستهگوهر دشتی.تجزیه آهستهگوهر دشتی.تجزیه آهستهگوهر دشتی.تجزیه آهسته
💬5,913 view and 11 like

گوهر دشتی.تجزیه آهسته

گوهر

دشتی

تجزیه

آهسته

مجموعه‌ای از عکس‌ها و ویدئوی گوهر دشتی با عنوان «تجزیة آهسته» در گالری راه ابریشم به نمایش درآمد. عکس‌ها که به شیوة مجموعة پیشین او، «جنگ و زندگی روزمره» صحنه‌پردازی یا کارگردانی شده‌اند، هرکدام یک یا دو پرسوناژ زن، مرد یا کودک را، اغلب در فضای داخلی خانه و با ژست‌هایی کم و بیش متعارف تصویر کرده‌اند. عنصر تکرار شوندة مجموعه، لکه یا جریانی از خون است که حضور ناغافل آن در جای خاصی از هر عکس – جیب پیراهن مرد، توپ پلاستیکی پسربچه، جای خالی زن در رختخواب، زیر تلفن در مقابل دختربچه و …- شوک اولیه‌ای به بیننده وارد می‌کند و به طرزی مشکوک از حادثه‌ای نامعلوم خبر می‌دهد که گویی پیش از این اتفاق افتاده، اما تهدیدی آزارنده برای لحظات پیش رو نیز هست. در گزارة نمایشگاه آمده: “عکس‌ها لحظه‌های بی‌رحم رنج را متوقف کرده‌اند. اما از حادثه‌ای مشخص در زمان یا مکان خاصی سخن نمی‌گویند. جست‌وجویی در اعماق حافظة جمعی مردمانی که سال‌ها دردهای زیادی را تحمل کرده‌اند…” به عبارتی عکاس، عمداً در هریک از تصاویرش شاه‌کلیدی در اختیار بیننده می‌گذارد که با قفل‌های زیادی چفت می‌شود، اما قاطعانه نمی‌گوید از کدام در باید وارد شد. تصویرهای او، کمترین دال‌ها را با بیشترین مدلول‌ها باز می‌نمایانند. چهره و پوشش سوژه‌ها، معدود اشیاء گنجانده شده در صحنه مانند توپ دولایه، تلفن شماره‌گردان و روبالشی گل‌دوزی شده، و اندک فضای قابل دیدن در نمای بستة خانه‌ها مانند راه‌پلة موکت‌پوش و کاغذ دیواری با گل‌های ریز، مجموعاً نشانه‌هایی آشنا برای مخاطبان ایرانی است که با کمینه‌گرایی، حافظة جمعی آن‌ها را به تجربه‌های فردیِ خُرد می‌شکند و عرصة مفهومی فراخی پیش‌روی‌شان می‌گذارد تا با تداعی‌های شخصی، روایت‌های متکثری از نماهای ثابت پیش‌رو بسازند. تنوع روایی یا دوری آگاهانه از یک روایت خطی مشخص، هدفی است که بسیاری از عکاسان صحنه‌پرداز یا عکاس-کارگردان‌های امروزیِ دنیا دنبال می‌کنند تا هم‌زمان با گرته‌برداری از سینمای داستانی، مرز مشخصی نیز با آن به‌وجود آورند و اتفاقاً سرشت روایت‌ناپذیر عکس – برشِ بی‌پس و پیش و بی‌صدا از زمان و مکان- به خوبی با این هدف همراه می‌شود. اما خرده‌ روایت‌های متفاوت ما از تک‌عکس‌های گوهر دشتی، در بستر بیانی کمابیش مشترک در کل مجموعه و در سایة عنوان و شرح اشاره‌وار آن، به سمت انگاره‌ای بزرگ‌تر و یک‌دست‌تر می‌گراید. رنگ‌های خنثی، فضاهای سادة خالی، چهره‌های بی‌حسِ انسان‌های منفعل و جای‌گیری آن‌ها در محیط محدود و بی‌عمق پیرامون‌شان به نحوی که ایستاترین فرم‌های ممکن را تصویر می‌کنند، بر وضعیت رخوت‌آوری دلالت دارد که گویی قرار نیست تغییری در آن رخ دهد. اما ریختن نابهنگام و نابجای خون، با آن سرخی بیرون زننده و بار معنایی وهم‌ناک، تمام ثبات و آرامش ظاهری صحنه را بر هم می‌زند و به کابوسی سورئال تبدیلش می‌کند. “… مردمانی که سال‌ها دردهای زیادی را تحمل کرده‌اند و این رنج آرام آرام در درونشان ریشه دوانده و جذب روحشان شده است. همچون رنج یک بیماری که آهسته آهسته انسان را تجزیه می‌کند.” مفهوم «رنج مزمن و ریشه‌دار»، به طرز نامنتظره‌ای تعبیر سوزان سانتگ را دربارة عکس‌های مستند دایان آربس از انسان‌های در وضعیت غیرعادی و ناقص‌الخلقه‌های مادرزاد به خاطر می‌آورد. سانتگ به درجات مختلفِ رابطة ناآگاه سوژه‌های این عکاس با درد یا زشتی‌شان اشاره می‌کند و می‌گوید: “این ناآگاهی، ناگزیر نوع شرایط خوف‌آوری را که آربس از آن‌ها عکاسی می‌کرد، محدود می‌ساخت و آسیب‌دیدگانی را که به رنج کشیدن خود واقف‌ بودند، از جمله قربانیان سوانح، جنگ‌ها، قحطی‌ها و سرکوب‌شدگان سیاسی، از عکس‌های او حذف می‌کرد. آربس هرگز از حوادث و اتفاقاتی که ناگهان در زندگی کسی پیش می‌آید، عکس نمی‌گرفت. تخصص او در خرد شدن‌های شخصیِ کند بود که اغلب از بدو تولد فرد جریان داشت. گرچه اغلب بیننده‌ها بر این تصورند که این‌گونه افراد به خاطر وضعیت نابهنجار خود احساس اندوه و بدبختی می‌کنند، در واقع در میان عکس‌های آربس، عکس‌های اندکی هستند که حکایت از پریشانی عاطفی سوژه‌های‌شان دارند.”[1] آدم‌های ساختگی عکس‌های دشتی، برخلاف آدم‌های واقعی عکس‌های آربس، عادی و «طبیعی»‌اند و یا در نقش آدم‌های عادی فرو رفته‌اند. در اینجا خبری از حس بیگانگیِ حاصل از دیگربودگی سوژه‌ها نیست. هریک از ما به سادگی می‌توانیم یکی از آن‌ها باشیم. امر غیرطبیعی و رنج‌آور، به خاطر وجود خون است که در جایی بیرون از خود سوژه‌ها، ولی در رابطة تنگاتنگ با آن‌ها، برملا می‌شود. با این حال، گرچه بی‌حسی و انفعال جاری در این عکس‌ها می‌تواند بر مزمن بودن مسأله دلالت کند، خودِ خون که اصلی‌ترین کلامِ گویای وجود مسأله‌ای از اساس است، نمی‌تواند ترجمان بصری رنج تدریجی باشد. چراکه واژه و تصویر نمادین و حتی کلیشه شدة خون در رمزگان تاریخی و فرهنگی آن، بیشتر تداعی‌گر خشونت عریان، بحران آنی و بیماری حاد است تا فرسایش و تجزیه‌ای آهسته. شاید تنها جایی که این عنصر کلیدیِ مجموعه به معنای مقصود از آن نزدیک می‌شود، تک ویدئوی همراهی‌کنندة عکس‌ها باشد. آن‌جا که خون در تار و پود نسجی سفیدرنگ – شبیه گاز استریل- رفته‌ رفته نفوذ می‌کند، جذب می‌شود، پخش می‌شود و سرانجام تیرگی سرخ آن هیچ نقطة روشنی در تصویر باقی نمی‌گذارد. بنابراین، می‌توان گفت آن‌چه بیش از هرچیز عکس‌های مجموعه را قابل تأمل و تأثیرگذار می‌کند، همان بخش آشنا و باورپذیر آن‌ها، یعنی صحنه‌های زیستن روزمرة مردمان عادی است که حس هم‌ذات‌پندارانة بیننده را برمی‌انگیزد و او را در اندیشة نابسامانی شرایطی فرو می‌برد که به آن خو گرفته است؛ وضعینی که ممکن است خود نیز در بروزش دخالت داشته یا به آن دامن زده باشد. چراکه سوژه‌های انسانی عکس‌های دشتی، به‌رغم انسان‌های مفلوک آربس، همواره در نقش قربانی ظاهر نمی‌شوند. بلکه به نظر می‌رسد گاه خود مسبب درد و رنج‌اند: مردی که در حین گرفتن عکس یادگاری با همسر، از خودکاری در جیب پیراهنش خون می‌چکد؛ کودکی که گویا تازه از بازی برگشته، در حالی‌که درزهای توپ پلاستیکی‌اش خونی است، مرد دیگری که در کنار لباس آویختة زنانه‌ای با لکه‌های خون، مانند متهمان پشت به دوربین ایستاده و یا زنی که کارد به دست، قصد سلاخی ماهی خون‌آلودی را پیش چشم پسر خردسالش دارد؛ انگار که آمادة برگزاری مراسم آئینی قربانی به دست خود است… در جهانی که سابقة تاریخی طولانیِ پدیده‌ای به نام «عکاسی متعهد» و مواجهة پیاپی و هرروزه‌ی ما با مستندات رسانه‌ای از حوادث، مشکلات، اعتراض‌ها و جنگ‌ها، بیش از هر زمان دیگر از حساسیت‌مان نسبت به «تصویر رنج دیگری» کاسته، اقتباس یا برداشت غیرمستقیم از رویدادهای واقعی در قالبی نمایش‌گونه و نمادین که در این شکل تازه‌تر از عکاسیِ با مضامین انسانی به چشم می‌خورد، شاید قدرت بیشتری برای تلنگر زدن و برانگیختن اذهان داشته باشد. چنان‌چه مجموعة تجزیة آهسته نیز، نه با بیانی هیجانی، بلکه به شیوة عکاسی سرد و هم‌زمان اندیشناک، و با اشاره‌های جزئیِ هوشمندانه به دوره‌ای پرتلاطم در حافظة تاریخی تماشاگر ایرانی، سعی دارد در ذهن او پرسش و ابهام بیافریند، آن را به تأمل دربارة «موقعیتی خودی» وا ‌دارد و به سطح بالاتری از خودآگاهی نزدیک کند.
×
آیا این پست حذف شود ؟ حذف